زهرا هستم.از استان تهران.ساکن ورامین.
سی سال از عمرت گذشته است،زنگار غم بر روی رخسارت نشسته است،خارندامت بر دل تنگت نشسته است.خود را چنین آسان چرا کردی فراموش؟تنهای تنها،خاموش خاموش؟دیگرنمینالی بدان شیرین زبانی!دیگرنمیگویی حدیث مهربانی.دیگرنمیخانی سرود جاودانی.دست زمان!نای تو بستست.روح تو خستست.تارت گسستست
این دل که میلرزد میان سینه تو،این دل که دریای وفا ومهربانیست.این دل که جز با مهربانی آشنانیست،این دل،دل تو،دشمن توست. زهرش،شراب جام رگهای تن توست.این مهربانیها هلاکت میکند،ازدل حذرکن.ازاین محبتهای بی حاصل حذرکن!
ّّبا روی دل بگذاروبگذر.بگذار وبگذر!!!