سرکلاس خسته بودم معلم صدام کرد.رفتم جلو.گفنم خانم با من بودید؟
گفت تخترو پاک کن.تخته پاکنو برداشتم شروع کردم به پاک کردن تخته.
تموم شد.معلم ازمن سوال کرد بلندترین جای دنیا کجاست؟
نگاهی به حیاط پشت پنجره انداختم.معلم سوالش را دوباره تکرار کرد.گفتم اونجا که هیچ وقت تخته سیاهی پاک نشه.سوالی پرسیده نشه.اصلا کلاسی نباشه خستگی نباشه فقط من باشم و اونیکه جواب همه ی سوالای منه!!!
سعی کن نیمه شبی وقت تماست باشد
باکسی قول وغزل کن که شناست باشد
کاردنیا همه وارونه شده پس بگذار...
کارهایت همه از روی سیاست باشد
در دل تنگ من آن ماه پریروزی نیست
چشمهای تو که هم شان قداست باشد
سعی کن حرف مرا درک کنی هستی من!
همه کس مثل خودت نیست حواست باشد
اگر دور باشم قلم میخورم
زیادی که باشم به کم میخورم
تو آنجورها در دلم رفته ای
که وقتی نباشی به هم می خورم
تو توی وجودم قدم میزنی
و من مثل کوچه قدم میخورم
ببین ساده هستم شبیه خودت
خودم ضربه را از خودم میخورم
سلام دوستان عزیز منم امروز به جمع پارسی بلاگی ها اومدم امیدوارم اینجا مطالب و نوشته های قابل قبولی برا خوندن بزارم
1) خودشناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد
2) خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
چه آسان ننگ میخوانند نیرنگ زلیخا را
3) من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت فهمیدم
که عشق از پرده ی عصمت برون آرد زلیخا را